معنی دیبای گرانبها
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فارسی به عربی
ثمین، شیء ثمین، غنی، لا یقدر
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Reich
فرهنگ معین
(~. بَ) (ص مر.) نفیس، باارزش، قیمتی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارجمند، ارزشمند، ارزنده، باارج، باارزش، بهادار، پرارزش، پرقیمت، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گران، گرانقدر، گرانقیمت، گرانمایه، مهم، نفیس،
(متضاد) بیاهمیت، کمبها، کمقیمت
فارسی به انگلیسی
Dear, Invaluable, Precious, Priceless, Rich, Valuable, Valued
فرهنگ فارسی هوشیار
قیمتی، سنگین قیمت، با ارزش
معادل ابجد
306